جدول جو
جدول جو

معنی نیم دانه - جستجوی لغت در جدول جو

نیم دانه(نَ / نِ)
برنج درشت تر از خرده برنج و خردتر از برنج. برنجی میانۀ برنج درست و تمام و خرده برنج. برنجی شکسته لیکن از خرده برنج درشت تر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نیم دانه
خرده ی برنج، برنج نیمه شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم کاسه
تصویر نیم کاسه
کاسۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم شانه
تصویر نرم شانه
شخص کم زور، فروتن و فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم دانه
تصویر کرم دانه
دانه ای سیاه رنگ که در طب به کار می رود، نوعی مازریون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم دایره
تصویر نیم دایره
منحنی معادل نصف محیط دایره، نصف دایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم کاره
تصویر نیم کاره
هر چیز ناتمام، ناقص، ویژگی کاری که نصف آن را انجام داده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردانه
تصویر نامردانه
به نامردی، از روی نامردی
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نَ / نِ)
در دو بیت زیر از مجیر آمده و معنی آن معلوم نشد و احتمالاً آینۀ کوچکی بوده است:
ای دلت از نه فلک ساخته نیم آینه
وی ز دلت هشت خلد یافته صد میزبان.
مجیر.
خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان
تافت چو نیم آینه جرم مه از قیروان.
مجیر
لغت نامه دهخدا
حذاقت، مهارت، استادی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
یاختۀ جنسی نریا گامت نر که معمولاً پرتحرک است. هستۀ این یاخته بزرگ است و حرکت آن به وسیلۀ تاژک دمی انجام میشود. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ / نِ)
تخم نوعی از مازریون است که آن را به فارسی هفت برگ خوانند و موردانه نیز گویند و معرب آن جرم دانق است. (برهان) (آنندراج). موردانه. دانۀ مورد. (ناظم الاطباء). این کلمه محرف گرم دانه و معرب آن جردمانق یا جرم دانق است درختچه ای است ازتیره مازریون جزو ردۀ دولپه ایهای بی گلبرگ که ارتفاعش میان یک تا دو متر است و در اراضی خشک مناطق بحرالرومی بطور خودرو می روید. این درختچه ریشه ای دراز وضخیم و ساقه ای راست و شاخه های بزرگ دارد و بر روی آنها اثر برگهایی که تدریجاً افتاده مشهود است. برگهایش ضخیم و باریک و نوک تیز و کاملاً بی کرک و گلهایش کوچک و معطر و مایل به سفید یا قرمز و مجتمع بصورت خوشۀ انتهایی است میوه اش سته و دانه درون آن نسبتاً کروی و دارای مغز سفیدرنگ و روغن دار است. قسمت مورد استفادۀ این گیاه پوست ساقۀ آن است که بصورت نوارهایی بطول 60 تا 80 سانتی متر در بازرگانی عرضه می شود. سطح خارجی این قطعات برنگ خاکستری قهوه ای با بوی نامطبوع و تهوع آور و تحریک کننده مخاط با طعم بسیار تند است. پوست این گیاه یک مادۀ ملون زردرنگ و یک مادۀچرب سبزرنگ و یک رزین به نام مزرئین دارد. مزرئین تند و سوزاننده و تاول آور و معطس و سبزرنگ است. گونه ای از این درخت در ایران اطراف ارومیه و فارس می روید و بنام خشک معروف است. مثنان. زاز. درخت کرم دانه. مازریونیه. هفت برگ. موردانه. گرم دانه. کردمانه. ازار. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
گنبد. (رشیدی) (برهان قاطع) (از آنندراج) (انجمن آرا). قبه. (ناظم الاطباء). زیرا که بر نیم بیضۀ مرغ ماند. (انجمن آرا) ، کنایه از فلک به اعتبار آنکه کروی شکل است و همیشه نیم به نظر می آید و نیم از حجاب زمین مخفی می ماند. (غیاث اللغات). کنایه از آسمان ظاهر است که نصف آسمان باشد. (برهان قاطع) :
آن خایه های زرین از سقف نیم خایه
سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر.
خاقانی.
گر عظمت نهد چو جم منظر نیم خایه را
خانه مورچه شود نه فلک از محقری.
خاقانی.
قمارستان چرخ نیم خایه
بسی پرمایه را برده ست مایه.
نظامی.
، نیم کره. (فرهنگ فارسی معین).
- نیم خایۀ چرخ، کنایه ازآسمان است:
ای چتر توزیر سایۀ چرخ
زردی ده نیم خایۀ چرخ.
خاقانی (ازانجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(طَ کُ)
نیمدار، مستعمل، نمداشت، نیز رجوع به نمداشت شود: اتابک سلغرشاه قصب مصری به مجدالدین داد ... مگر نیمداشت بود او را خوش نیامد، (لطایف عبید زاکانی)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ / رِ)
قوس. (یادداشت مؤلف). منحنی ای معادل نصف دایره. قوسی بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : صورت کمان چون نیم دایره است و نیمه دایرۀ فلک به شش برج قسمت پذیرد. (نوروزنامه).
به گرد نقطۀ سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایره ای برکشند زنگاری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
مزدور. (آنندراج) (برهان قاطع). نیم کار. (آنندراج). ظاهراً نیمه کاره به معنی آنکه با نیمۀ آجر کار کند. فعله. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شاگرد. (برهان قاطع). رجوع به نیم کار شود، ناتمام. (برهان قاطع). ناقص. (غیاث اللغات). به اتمام نرسیده. در نیمۀ کار رهاشده:
تا نقش تو زمانه بر پیرهن کشید
بر کارگاه گردون مه نیم کاره ماند.
امیرخسرو (از آنندراج).
نالۀ نیم کارۀ دل ماست
نفس سست رگ تمام نکرد.
ظهوری (از آنندراج).
، نیم ساخته. (غیاث اللغات).
- درم نیم کاره، سکه ای که نقشی بر آن ضرب نشده است:
باد هر ساعت از شکوفه کند
پر درم های نیم کاره چمن.
فرخی.
- نیم کاره گذاشتن، کاری را ناقص و به پایان نارسانده رها کردن.
- نیم کاره ماندن، ناقص و ناتمام ماندن. به پایان نرساندن. به کمال نرسیدن. به انجام نرسیدن
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
نوعی از کاسه و قدح چوبین گنبدنما. (آنندراج). قحف. (مهذب الاسماء). نصفی. پیالۀ خرد را جام نام است و کلان را کاسه و متوسط را نیم کاسه. (خان آرزو از فرهنگ فارسی معین). ظرفی به شکل پیاله و کاسه که از کاسه کوچکتر و از پیاله بزرگتر است.
- نیم کاسه زیرکاسه داشتن (بودن) ، کنایه از مکر و حیله. (غیاث اللغات) (از مصطلحات). تعبیه کردن چیزی از راه فریب در چیزی. (آنندراج). کنایه از اینکه قضیه غیر ازصورت ظاهر، محتوی و موضوع دیگری در معنی دارد. رمزی و رازی در کار بودن:
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد
اینجا به زیر کاسه بود نیم کاسه ای.
میر برهان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
در تداول جنوب ایران، نیم کاره. نیمه تمام. ناقص. ناتمام. در غیاث اللغات ’نیم کله’ آمده است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نیم گنه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
قالب صابون که نیم یا بیشتر آن به کار رفته و به مصرف رسیده باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نِ)
کنایه از کاهل. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) :
از ظهوری است سخت بازوئی
کوه کن نرم شانه ای بوده ست.
ظهوری (از آنندراج).
، کم قدرت. (برهان قاطع). ضعیف. (فرهنگ نظام) (آنندراج). سست. (ناظم الاطباء) ، جبان. (فرهنگ نظام) (آنندراج) ، مطیع. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (ناظم الاطباء). کسی که هر چیز بگویند همان قبول کند و هرچه تکلیف کنند تن دردهد. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (آنندراج) :
زنجیر زلف چارۀ دلهای سرکش است
اینجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر.
صائب (از آنندراج).
، مخنث. حیز. (انجمن آرا) (فرهنگ خطی). بی حیا. (فرهنگ خطی) :
نرم شانه سخت دیده سست رگ
بیوه پرور کم خرد بسیارخور.
پوربهای جامی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ /نِ)
کرمی است آفت ’به’ که میوه را سوراخ و از دانه های ’به’ تغذیه میکند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ نَ / نِ)
شونیز. (دهار). رجوع به سیاه دانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره:
ز هقعۀ چو نیم خانه کمان
بنات نعش از اول بنای او.
منوچهری.
تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری
ز نیم خانه زرین گنبد مینا.
مجیر.
- نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قیراط، (مهذب الاسماء) (زمخشری) (یادداشت مؤلف) (دستورالاخوان)، تسو، یک جو، (یادداشت مؤلف) (از زمخشری)، دوازده یک چیزی، یک دوازدهم چیزی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم کاره
تصویر نیم کاره
مزدور کارگر، شاگرد، هر چیز ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه متوسط. توضیح پیاله خرد را (جام) نام است و کلان را (کاسه) و متوسط را (نیم کاسه) و (نصفی)، نوعی ظرفل چوبین نیم کروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم گناه
تصویر نیم گناه
گناه کوچک، خطای اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ماله
تصویر نیم ماله
صابونی که با آن کار کنند تا حدی که حجم آن قریب بنصف برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تخم مرغ، نیمکره، گنبد، آسمان ظاهر که نصف آسمان متوهم است. یا سقف نیم خایه. سقف آسمان: (آن خایه های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر) (خاقانی. سج. 186)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هرچه بگویند قبول کند و بهرچه ویرا تکلیف کنندتن دردهدمطیع رام، ناتوان کم زور: ازظهوری است سخت بازویی کوهکن نرم شانه ای بودست. (ظهوری فرنظا)، اثرناپذیر: زنجیرزلف چاره دلهای سرکش است اینجازموم سنگ شودنرم شانه تر. (صائب فرنظا)، مخنث هیز: نرم شانه سخت دیده سست رگ بیوه پرورکم خردبسیارخور. (پوربهای جامی رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردانه
تصویر نامردانه
بنامردی ازروی نامردی مقابل مردانه
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از تیره مازریون جزو رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که ارتفاعش بین 1 تا 2 متر است و در اراضی خشک مناطق بحر الرومی بطور خود رو میروید. این درختچه ریشه ای دراز و ضخیم ساقه ای راست و شاخه های پر برگ دارد و بر روی آنها اثر برگها یی که تدریجا افتاده است مشهود است. برگها یش ضخیم و باریک و نوک تیز و کاملا بی کرک و گلها یش کوچک و معطر و مایل بسفید یا قرمز و مجتمع بصورت خوشه انتهایی است. میوه اش سته و دانه درون آن نسبه کروی و دارا مغز سفید رنگ و روغن دار است. قسمت مورد استفاده این گیاه پوست ساقه آن است که بصورت نوار هایی بطول 60 تا 80 سانتیمتر در بازرگانی عرضه میشود. سطح خارجی این قطعات برنگ خاکستر قهوه یی و سطح داخلی آنها صاف و مایل بزرد یا کمی تیره رنگ میباشد و بوی آنها نا مطبوع و تهوع آور و تحریک کننده مخاط و طعم آنها بسیار تند است. پوست این گیاه شامل یک ماده ملون برنگ زرد و یک ماده چرب برنگ سبز و یک رزین بنام مزرئین مزرئین دارا طعم تند و سبز رنگ و سوزاننده و تاول آور معطس است ازاز مثنان زاز درخت کرم دانه مازر یونیه هفت برگ مور دانه گرم دانه کرد مانه جرد مانق جرم دانق. توضیح: صحیح} گرم دانه {است ولی} کرم دانه {مشهور است. توضیح:، گونه ای ازاین درخت در ایران (اطراف رضائیه و فارس) میروید که بنام خشک موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم دایره
تصویر نیم دایره
((یِ رِ))
منحنی ای معادل نصف محیط دایره، قوسی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
بنامردی، ناجوانمردانه
متضاد: مردانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد